اصطلاحات روزانه و کاربردی زبان انگلیسی

دلایل زیادی برای یادگیری اصطلاحات انگلیسی وجود دارد ، زیرا اغلب ما از آنها در انگلیسی گفتاری و نوشتاری استفاده می کنیم.

بنابراین ، اصطلاح چیست ؟ اصطلاح به گروهی از کلمات گفته می شود ( غالباً یک عبارت یا یک جمله ) که معنای خاصی دارند و به سختی می توان از روی کلمات به صورت جداگانه معنی آن را فهمید . به عبارت دیگر ، اصطلاحات واحدی از زبان است . می توان معنای برخی اصطلاحات را بررسی یا حدس زد ، اما ترجمه کلمه به کلمه برای اصطلاحات گیج کننده و غیر کاربردی است!

پس در سایت متدینو ما برای کمک به شما در این زمینه , بخشی از مقالات خود را با عنوان ” اصطلاحات روزانه انگلیسی ” , قرار داده ایم که به شما در این زمینه کمک کند .

اصطلاحات روزانه زبان انگلیسی :


Look over

دیدن و چک کردن سریع، دیدن و خواندن سریع

He had to look over some papers before leaving work today.

امروز قبل از اینکه کار را ترک کند باید چند تا کاغذ را سریع چک میکرد.

Did you look over that report I left on your desk?

آن گزارشی که روی میزت گذاشتم را دیدی؟

The teacher said he would look over our essay to give us suggestions.

معلم گفت مقاله ی ما را می بیند تا به پیشنهاداتی بدهد.


Amount to

به مبلغی رسیدن، به جایی رسیدن

The list amounts to twelve dollars.

مجموع این فهرست دوازده دلار می شود

All of the money we collected amounts to two hundred dollars.

کل پولی که جمع کردیم دویست دلار می شود.

Sales during the Christmas season amount to half of the store’s yearly profits.

فروش طی فصل کریسمس به نصف سود سالانه فروشگاه می رسد.


At (the) most

حداکثر

I plan to study for two hours at the most.

قصد دارم حداکثر دو ساعت درس بخوانم.

At most, the boat can hold ten people.

حداکثر، قایق می تواند ده نفر را نگه دارد (ده نفر ظرفیت دارد).

A: How long will this flight take? B: Four hours at the most.

آ: این پرواز چقدر طول میکشد؟ ب: حدکثر چهار ساعت.


Be broke

بی پول بودن، پول نداشتن

He couldn’t go to the movies because he was broke.

نتوانست به سینما برود چون پولی نداشت.

He was broke, so he borrowed money from his roommate.

او بی پول بود، بنابراین از هم اتاقی اش پول قرض گرفت.

How can you be broke already? You just got paid!

چطور میشود به این زودی پول نداشته باشی؟ تو که همین الان حقوق گرفتی؟


Come to an end

به پایان رسیدن، تمام شدن

When the party came to an end, there was a big mess to clean up.

وقتی مهمانی به پایان رسید، یک به درهم و برهمی بزرگی بود که باید تمام میشد.

We left before the movie came to an end.

قبل از اینکه فیلم به پایان برسد آنجا را ترک کردیم.

The war came to an end soon after the bomb was dropped.

جنگ کمی بعد از اینکه آن بمب انداخته شد به پایان رسید.


Deal with

سر و کله زدن با، پرداختن به کاری، برخورد کردن با

I don’t think I can deal with this every day!

فکر نمیکنم بتوانم هر روز با این سر و کله بزنم.

How do you deal with all the stress at work?

چطور با آن همه استرس سر کار برخورد می کنی؟

She is avoiding him because she doesn’t want to deal with him.

زن دارد از دیدن آن مرد طفره می رود چون نمیخواهد با او برخورد کند.


Either A or B

آ یا ب

With any main dish, you can choose either soup or salad on the side.

با هر وعده غذای اصلی، می توانید سوپ یا سالاد را به عنوان مخلفات انتخاب کنید.

I will go to either Mexico or Canada for my vacation.

برای تعطیلات یا به مکزیک میروم یا به کانادا.

You can have either cheese or sour cream on your baked potato.

روی سیب زمینی پخته ات می توانی پنیر یا خامه ترش داشته باشی.


Fall short of

ناکام بودن، ناموفق بودن

The team fell short of their dream of winning the championship.

تیم در رسیدن به رویایشان در بردن قهرمانی ناکام ماند.

The movie really fell short of my expectations.

فیلم واقعا انتظارات من را برآورده نکرد.

Although the runner’s time was good, it fell short of the world record.

با اینکه زمان دویدن دونده خوب بود، به رکورد جهانی نرسید.


In need (of)

نیازمند به

After trying that spicy dish, he was in need of some water.

بعد از امتحان کردن آن غذای تند، به مقداری آب نیاز پیدا کرد.

This apartment is in need of a good cleaning.

این آپارتمان به یک تمیزکاری خوب نیاز دارد.

Our club is in need of a new president because the old one quit.

کلوپ ما نیازمند یک رئیس جدید است چون قبلی استعفا داد.


Or so

تقریبا

Remember to stir the spaghetti sauce every 15 minutes or so until it is ready.

یادت باشد هر تقریبا ۱۵ دقیقه سس اسپاگتی را هم بزنی تا حاضر شود.

There were fifty or so people at the wedding.

تقریبا پنجاه نفر در عروسی بودند.

Cook the chicken for twenty minutes or so

مرغ را برای تقریبا بیست دقیقه بپز

Share

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

بیست − چهار =