دایناسورهای سرخ یا داستان نویسان،کدام زودتر منقرض میشوند؟
نگاهی به رمان بی نظیر«مارتین ایدن»نوشته جک لندن/
ماجرا از این قرار است که مارتین ایدن پسرِ بیست سالهء یتمی است که از یازده سالگی و بعد از فوت پدر و مادرش برای اینکه خرج خودش را در بیاورد در یک کشتی،شاگرد یک ملوان است. روزی او،پسری از خانواده اشراف را از دست اراذل و اوباش نجات داده و به این خاطر جان خودش را به خطر می اندازد و داستان از همینجا آغاز میشود. خانواده پسر که از طبقه اشرافی و بورژا اند به گرمی از ایدن استقبال کرده و میخواهند که زحمات او را جبران کنند. خواهر پسر که روث نام دارد تصمیم میگیرد که به مارتین سواد و خواندن و نوشتن بیاموزد. با وجود استعداد شگفت انگیزی که مارتین دارد به زودی و خوبی دستور زبان را میاموزد و تمام وقتش را در کتابخانه و مطالعه کتب مختلف میگذراند. او در ابتدا دلباخته و شیفته روث میشود که سه سال از او بزرگتر و متعلق به یک طبقه اجتماعی دیگر است. اما کم کم علاقه و اشتیاق به کلمات و جادوی نهفته در آنها به این میل غلبه میکند(وانگهی مارتین همچنان روث را دوست دارد)مارتین به داستان نویسی روی میاورد و از تحصیل در دانشگاه به دلیل مشکل مالی و نداشتن علاقه،پرهیز میکند. او به خاطر استمرار و تداوم در نوشتن و عدم مشغولیت به شغل دیگر، دچار فقر شدید میشود. او علاقه خود را به روث ابراز میکند اما خانواده روث اجازه وصلت آن دو را نمیدهند. از طرفی روث شخصی است که کاملا با اصول بورژوازی تربیت شده و رشد یافته و همین امر باعث ایجاد زاویه بین او و مارتین_به دلیل فقر مارتین_ میشود و روث، مارتین را در اوج فقر و نداری تنها میگذارد. اوضاع به همین منوال میگذرد تا اینکه کمی بعد استقبالی عمومی و شگفت از داستان های مارتین صورت میگیرد و او به ثروتی افسانه ای میرسد. تقریبا تمام افرادی که در دوره فقر از مارتین رو گردانده بودند، دوباره به او رو میاورند(از جمله روث)اما مارتین دیگر میلی به ارتباط با آنان ندارد در واقع او دیگر میلی به ارتباط با هیچکس را ندارد. او که هنرمندی عاشق و وارسته بود و در راه هنرش دست به هر فداکاریای زده بود حالا حتی نسبت به داستانها و نوشته هایش هم بی اعتنا است.
کمی بعد، او در میان دریا خودکشی میکند و جسدش برای همیشه گم میشود.
داستان پیش از هرچیزی یک کلیشه تمیز و مثبت است.درست شبیه تمام داستان های خوب قرن نوزدهم.
محوریت اصلی داستان،رنج انسان،تلاش بی نظیر و اراده سترگ اوست. اینکه هدف هنر است و یا ثروت، وظیفه است و یا عشق خانوادگی، چندان مهم نیست. در این داستانها رنج با شکوه انسان و اتکا به خودش است که مهم است. در مارتین ایدن دقیقا این کلیشه زیبا با تمام اصولش رعایت شده.
اما، داستان نویسان
با همه اینها، جک لندن به عنوان نویسندهای آگاه_و تا حدودی سیاسی_از مسائل دیگری هم در این اثر سخن رانده.
او از وقوع پدیده عظیمی هم خبر میدهد:
«تولد مارکسیسم» فرزندی درنده و تندخو که نطفه اش را بورژای خودخواه از طریقی نامشروع در رحم قشر کارگر ریخت. نطفه ای که رشد کرد و غده سفت و دندان شکنی شد لای چرخ دندههای ماشین های انقلاب صنعتی…البته این ماشین ها زور زیادی داشتند،خردش کردند.
مارتین نماد آن انسان حقیقت گرایی است که تکاپو میکند تا با چنگ و دندان علیه غلبه صنعت و سرمایه داری بر همه چیز و یا حداقل هنر را بگیرد. او رفته رفته میرود که له شود و حذف اما ناگهان نجات پیدا میکند.
مسئله اصلی بعد از این نجات است:
سوال اساسی اینجا پیش میاید:چرا او از مبارزه خسته شد؟
پاسخ اش راه به معنویت و توضیحات مفصل عرفانی و معنوی میکشد که از این مقال بیش است.
اما اجمالا:حقیقتی که مبتنی بر حسی پایدار و حرارتی سازنده نباشد و خود را متعلق به یک منظومه نداند خیلی راحت آن مؤمن به خودش را زمین میزند.و بیش از همه جامعه نویسندگان و متفکران که به نوعی دستگاه های استخراج معنا در جامعه امروزی هستند از این امر ضربه میخورند.
این رمان را به خواندنش پیشنهاد میکنم. اگر شما یک نویسنده،متفکر،پژوهشگر و یا هر عنصر دیگری هستید که با پدیده«معنا»سر و کار دارید، و انگیزه تان قلیل شده و نفستان تنگ، این رمان با خودش شور و موجی خوش بو و مهییج دارد.
و اگر جزو طبقه مذکور نیستید هم،باز این رمان حالتان را خوب و شما را به ادامه دادنی دقیق و بر روی محوری معلوم، تشویق میکند.
به قلم : اشک
داستان نویسان
مجله اینترنتی توزلو
دیدگاهتان را بنویسید