نقد سریال Kaleidoscope

نقد سریال Kaleidoscope

به گزارش مجله اینترنتی توزلو به نقل از دیجیاتو

چه اتفاقی می‌افتاد اگر خودتان تصمیم می‌گرفتید که چه اپیزودی را از یک سریال تلویزیونی نگاه کنید و الزامی نداشته باشید تا یک سریال را به ترتیب قسمت‌هایی که عرضه می‌شود ببینید؟ این ایده جذابی است که سازندگان سریال Kaleidoscope آن را در نتفلیکس پیاده‌سازی کردند و با این ایده، دنیای سریال سازی را تکان دادند. این تصمیم نبوغ و جنون آمیز، کاری کرده تا تماشا و تجربه کردن سریال Kaleidoscope از واجبات باشد اما آیا این تجربه صرفا به خاطر نو و تازه بودن، تجربه‌ای جذاب و دوست داشتنی هم خواهد بود؟ با من در این مطلب از ویجیاتو همراه باشید تا مروری به سریال کلایدسکوپ داشته باشیم.

سریال کِلایدِسکوپ محصول ۲۰۲۳ نتفلیکس است و درست در روز اول سال جدید میلادی عرضه شد تا نشان دهد که نتفلیکس در ۲۰۲۳ قصد دارد جسارت‌های خاصی از خودش را نشان دهد و قانون‌شکنی کند. Kaleidoscope در حال حاضر جزو ترندترین آثار روز فیلم و سریال در دنیا به حساب می‌آید و ویژگی بارزی که همراه آ» است باعث شده تا نقل محافل فیلمبازان شود ویژگی اصلی و بارز سریال درون ایده خلاقانه ای است که در فیلمنامه آن نهفته و آن هم اینست که سریال Kaleidoscope را می‌توان به ۵۰۴۰ روش مختلف تماشا کرد. در واقع با توجه به اینکه نحوه تماشای سریال بر دوش مخاطب گذاشته شده و این خو تماشاگر است که انتخاب می‌کند چه قسمتی را ببیند و روند داستان را خودش با انتخاب خودش بفهمد، تعداد راه‌های تماشای سریال به این عدد کذایی می‌رسد. البته این عدد می‌تواند بیشتر هم بشود، آن هم در صورتی که قانون تماشای قسمت هشتم به عنوان قسمت آخر را کنار بگذارید و آن را هم دل به خواهی ببینید! در این حالت به صورت تصاعدی این عدد بالاتر رفته و روش‌هاش دیدن سریال Kaleidoscope به بیش از ۴۰ هزار جور مختلف می‌رسد!

انتخاب شروع، میانه و پایان سریال در حین تجربه کردن تماشای سریال Kaleidoscope بر دوش تماشاگر است. این موضوعی است که سالها پیش ژان لوک گدار، کارگردان معروف سینمای فرانسه که موج نوی این سینما را راه انداخت به زبان آورد. او در یک مصاحبه سینمایی گفته بود «یک داستان باید شروع، میانه و پایان داشته باشد اما نه لزوما به این ترتیب.» می‌توان ادعا کرد که سازندگان Kaleidoscope با نیم نگاهی به این حرف، جمله مشهور آقای گدار را به نوعی بازسازی کردند و در سریال سازی از آن بهره بردند.

کالدیسکوپ

این ایده با توجه به سیاست‌های نتفلیکس و عرضه همه اپیزودهای یک سریال در یک روز و یک ساعت، توانسته در این پلتفرم به مرحله اجرایی در بیاید. سازندگان با توجه به پیشینه سریال‌های نتفلیکس، سراغ سوژه سرقت پول توسط یک گروه خبره از سارقین رفتند و با این موضوع داغ و ترند این روزها، ایده خودشان را به تصویر کشیده‌اند. این انتخاب یک تصمیم هوشمندانه از سوی سازندگان بوده تا با یک سوژه تقریبا تضمین شده از حیث موفقیت، به سراغ ایده نو و ناب خود بروند و ببینند که تماشاگران چه واکنشی نسبت به آن خواهند داشت. اگر گشت و گذاری در اینترنت بزنید، می‌بینید که عمده واکنش‌ها نیز مثبت بوده و به نظر می‌رسد سبک سریال سازی به روش سریال Kaleidoscope می‌تواند آینده‌دار باشد.

سریال Kaleidoscope یک رویداد واقعی در تاریخ بشر را دستمایه سوژه فیلمنامه خود قرار داده و با الهام از یک واقعه جهانی، فیلمنامه به نگارش در آمده است. در واقع تقریبا ده سال پیش بود که طوفانی سهمگین در آمریکا آمد و به واسطه آن، انبوهی از اوراق قرضه زیر آوار و گل و لای ناشی از خسارات این طوفان باقی ماند و تا به امروز هم بسیاری از این اوراق پیدا نشده است. در آن زمان، پیامدهای بسیار زیادی از این واقعه به وجود آمد و اقتصاد آمریکا و وال استریت به لرزه درآمد و تئوری‌های مختلفی نیز درباره این موضوع توسط مردم ارائه شد. یک نظریه در بین این صدها نظریه وجود داشت که یک گروه سارق، از فرصت سواستفاده کردند و اوراق را کش رفتند. حالا سازندگان Kaleidoscope دست روی این تئوری مردمی گذاشتند و سریالشان را بر همین اساس ساختند. سرقت از یک گاو صندوق ویژه و پیشرفته، با توسل به آب و باران طوفانی.

فیلمنامه هر قسمت طوری نوشته شده که هرکسی می‌تواند با تماشای یک قسمت، وارد شروع داستان بشود؛ البته قطعا با توجه به انتخاب فرد، این شروع برای هر مخاطب متفاوت خواهد بود. در واقع خط زمانی سریال یک بازه چند ده ساله است و هر قسمت به یک زمان مشخص برمی‌گردد، یک قسمت ۲۰ سال قبل از سرقت است و یک قسمت یک روز قبل از سرقت و یک قسمت هم فردای سرقت و یک قسمت هم چند ماه پس از سرقت الی آخر. قسمت نهایی نیز «روز سرقت» است. حال تماشاگر ممکن است ورودیه خود به داستان را از دیرترین لحظه داشته باشد و یا در میانه کار و یا حتی در نقطه بدو شروع داستان. با این حال باید اطمینان داشته باشید که از هر جا به تماشای داستان بنشینید، فیلمنامه طوری نوشته شده که بتوانید کلیت داستان را بفهمید. این را هم باید بدانید که هر قسمت با یک رنگ مشخص شده و این رنگ‌ها هم معنای خاص خودشان را دارند که در ادامه، اشاره‌ای کوتاه به آن خواهیم داشت.

مطلب پیشنهادی:با ۱۵ فیلم حادثه‌ای برتر تاریخ آشنا شویدنمایش قتل عام سینمایی در بهترین حالت خود
با ۱۵ فیلم حادثه‌ای برتر تاریخ آشنا شوید

کالدیسکوپ

البته واقعیت اینجاست که هر مخاطب باید لااقل دو قسمت ببینید تا از گیجی در بیاید. در واقع به احتمال خیلی زیاد، تماشای یک قسمت از سریال به صورت رندوم، تماشاگر را گیج می‌کند و دقیقا نمی‌داند کاراکترهای روی تصویر چه کسانی هستند و قرار است چکار کنند. در هر حال برای اولین تلاش در این سبک فیلمسازی، فیلمنامه‌ها از این حیث قابل قبول هستند و اینکه حداقل تماشای دو قسمت لازم است تا مخاطب بتواند گراهایی از داستان پیدا کند، موضوعی است که از نظر من قابل چشم پوشی است.

مشکل اصلی فیلمنامه نه به این نقص که گفته شد و بلکه به باگ‌ها و سوراخ‌های زیادی که دارد برمی‌گردد. یک فیلمنامه حول محور سوژه سرقت، باید هوشمندانه‌تر از این صحبت‌ها نوشته شود و به جزییات، دقت بیشتری شود. سازندگان اما تمرکز زیادی روی موضوع سرقت نگذاشتند و همانطور که برای شخصیت اصلی قصه یعنی لئو، موضوع سرقت و پول‌ها چندان مهم نیست؛ برای سازندگان نیز جزییات سرقت چندان اهمیتی خاصی نداشته است. در واقع به نظر می‌رسد سازندگان یک سوژه ناب و انقلابی در دست داشتند و تصمیم گرفتند این فرم را در یک محتوا ارائه کنند، فارغ از اینکه محتوا قرار است چقدر دقیق و حساب شده باشد.

محتوا، فدای فرم شده و به همین دلیل هم فیلمنامه باگ‌های زیادی دارد و در بسیاری از مواقع نیز کلیشه از آن می‌بارد. این موضوع پاشنه آشیل فیلم است که اما به خاطر همان سوژه جذاب تماشای قسمت‌ها به صورت رندوم، چندان به چشم نمی‌آید. در واقع اگر بخواهم مثال درستی بزنم، سریال Kaleidoscope مانند یک بازی است که گیم‌پلی جذابی دارد اما از داستان ناب و غنی در آن خبری نیست!

کالدیسکوپ

همانطور که گفته شد، اپیزودهای سریال نام یک رنگ را به یدک می‌کشند. رنگبندی‌هایی که برای هر قسمت در نظر گرفته شده، معنا و مفهوم خاصی دارد. به عنوان مثال رنگ زرد، قسمتی است که در آن سارقین مشغول طراحی نقشه سرقت هستند و هیچ مانعی بر سر راه آنها دیده نمی‌شود. این قسمت یکی از بی‌چالش‌ترین مراحل سرقت برای دزدهای داستان را به تصویر می‌کشد و رنگ زرد نیز در باور عامیانه به مفهوم شادی است و با ریتم قسمت، همخوانی دارد. از آنسو ما قسمتی به نام «سبز» داریم که در باور عامیانه به معنای زایش دوباره و همچنین شانس معنی می‌دهد و مفهومی که در این قسمت روایت می‌شود، به این باورها دامن می‌زند. ما در قسمت سبز شاهد شانس داشتن کاراکترها برای فرار از یک مخمصه هستیم و شخصیت اصلی قصه، می‌تواند در این قسمت دوباره خودش را نشان دهد و یک تولد دوباره داشته باشد. یا در قسمتی دیگر که نام «نارنجی» را با خود به همراه دارد، سکانس‌ها پر از انرژی هستند و پای FBI به ماجرا باز می‌شود که از مفهوم رنگ نارنجی به عنوان مفهومی «جنب و جوش» در نگاه عام، به دست می‌آید.

موضوعی که ممکن است برای تماشای سریال دافعه ایجاد کند، پیچیده بودن تماشای آن است. انبوهی از مخاطبین امروزی دنیای سینما، می‌خواهند سینما را به مثابه سرگرمی تماشا کنند و حوصله این موضوع که با پیچیدگی نحوه تماشای یک سریال سر و کله بزنند را ندارند. در این حالت می‌خواهم توصیه کنم که بهترین روش دیدن سریال از نظر تایم لاین به این ترتیب است: بنفش، سبز، زرد، نارنجی، آبی، سفید، قرمز، صورتی.

کالدیسکوپ

اما آینده سریال مثل کِلایدِسکوپ چه آینده‌ای است و آیا می‌توان امیدوار بود که سریالهایی نظیر Kaleidoscope بیشتر ساخته و پخش شوند و ایرادات این سریال را نداشته باشند؟ شخصا تصور می‌کنم این آینده بسیار درخشان است و قرار است ترکیبی از این سبک سریال‌سازی با ایده‌هایی مثل «اینتراکتیو مووی» ترکیب شود. اینتراکتیو مووی مانند فیلم Bandersnatch  که چند سال پیش توسط نتفلیکس و گروه سازنده سریال بلک میرور ساخته شد، اجازه می‌دهد که نحوه انتخاب و پیشروی خط قصه نیز با مخاطب باشد. تلفیق این دو سبک و گره خوردن آنها با همدیگر، یک نبوغ جنون آمیز می‌خواهد که از نظر من در آینده نزدیک در سریال سازی رخ خواهد داد.

مطلب پیشنهادی:با بهترین انیمه های سینمایی آشنا شویدبه واچ لیستت اضافه کن
با بهترین انیمه های سینمایی آشنا شوید

<دیجیاتو / منبع

Share

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پنج × پنج =